بهاربهار، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

زندگی بهاری

نماز خوندن بهار

هر وقت عمه یا مادربزرگ هات می یان خونه ما تو هم هوس می کنی کنارشون نماز بخونی. اونقدر باحال می شی وقتی چادر کوچولوت را سر میکنی و به هر طرف که خودت حال کنی نماز می خونی. آدم کیف می کنه حال تو رو می بینه ...
28 خرداد 1391

خواب شیرین

یکی از شگفتی های تو خوابیدن تو بوده و هست. از اول هم که دنیا امدی خوابت کم بود و همش دوست داشتی بیدار باشی. برام عجیب بود که آخه نوزادی گفتن چرا تو اصلا خواب نداری. اما با بزرگ شدنت هم خوابت تغییر نکرد. در عوض اگر تصمیم بگیری که بخوابی فرقی نمی کنه چه جوری خوابت می بره و کسی هم جلودارت نیست. ...
28 خرداد 1391

شرح امروز من، فقط باید باور کرد

اگر روزی دشمن پیدا کردی بدان در راه رسیدن به هدف موفق بودی اگر روزی تهدیدت کردند.. بدان در برابرت ناتوانند اگر روزی خیانت دیدی ..بدان قیمتت بالاست و اگر روزی ترکت کردند.. بدان با تو بودن لیاقت می خواست که نداشتند دکتر علی شریعتی ...
21 خرداد 1391

چی بنویسم بهتره؟؟

بهار جون سلام دوباره. یادمه قدیما خیلی مطلب می نوشتم تمام خاطراتمو که برای هر سال یک یا دو سالنامه را شامل می شد اما بعد که دیگه رفتم سراغ نویسندگی نوشتن خاطره تموم شد وذهنم شد دفترچه خاطراتم. حالا تو هستی نویسندگی هم هست و من دست تنها باید یک عالمه خاطره را توی ذهنم حفظ کنم خوب این هم نشدنیه دیگه . به همین خاطر و به امید روزی که تو نوشته های منو که برای تو نوشته شدن بخونی برات می نویسم. راستش سعی می کنم بهترین ها را بنویسم اما تا چه حد ممکن باشه نمی دونم. آخه چند وقتیه حالم خیلی خوب نیست همه اش سعی می کنم به تو فکر کنم تا بهتر بشم. خداییش بهترین منبعی هستی که می تونه بهم انرژی بده ولی بعضی وقتها اونقدر خالی از انرژی هستم که...
21 خرداد 1391

این روزها که همش پدرت سرکاره و ماموریته و تو بیشتر از من بیتاب می شی

  خدا پشت و پناهت زود برگرد....      فدای شکل ماهت زود برگرد هوا سرد است شالت را بینداز بگیر این هم کلاهت زود برگرد ببین اینگونه نگذاری بماند دو چشمانم به راهت زود برگرد دلم را می شکافی ای مسافر به جبران نگاهت زود برگرد برایت نیست جایی مثل خانه به سوی زادگاهت زود برگرد بیا از زیر قرآنم گذر کن خدا پشت و پناهت زود برگرد   خوشا شام هجرانت ای صنم.... رخ ماه پنهانت ای صنم...... هزاران گل صبر پروردم... که ریزم به دامانت ای صنم...  ...
21 خرداد 1391

تصمیم کهنه

بهار جون دختر گلم سلام مدتیه البته نه خیلی زیاد شاید حدود چهارساله که می خوام برات بنویسم.  چهارساله که دوست داشتم یه جایی غیر از کاعذ و دفتر که ممکنه کهنه یا گم بشن برات بنویم و بالاخره این تصمیم قدیمی امروز محقق شد.  از این بایت خوشحالم و امیدوارم ادامه داشته باشه. ...
21 خرداد 1391
1