بهاربهار، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

زندگی بهاری

خیلی هم قشنگ نیست ها

1391/10/7 13:47
نویسنده : مامان لیلی
104 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جون

چندروز پیش که می شه اواخر آذرماه بدجوری مریض شدم. باید آزمایش خون هم می دادم و خوشبختانه پدر بود که منو همراهی کنه و به آزمایشگاه ببره. وقتی برگشتم فشارم زیر صفر بود. تا رسیدم افتادم روی تخت. پدر اومد که احوالپرسی کنه گفت: لیلی خوشگلی آخه چرا اینجوری شدی؟

تو نه گذاشتی نه برداشتی از همون بیرون گفتی: پدر چرا میگی لیلی خوشگلی؟ خیلی خوشگل هم نیست ها!!!

تعجبتعجب

من که دیگه فشار و این چیزا یادم رفت. پدرت داشت از خنده میمرد. بهش گفتم حال  تو چرا این قدر خوشحال شدی. گفت: خنده ام میگیره که یه بچه چهار سال و نه ماهه تو را چطور سرکار میگذاره

خیال باطل

هنوز حرفامون تموم نشده بود که خیلی جدی اومدی تو اتاق و دستی به سر پدرت کشیدی و گفتی: پدر تو خیلی خوبی، عکستو بده بذارم تو اتاقم پیشم باشه

وقت تمام

پاچه خواری آخه تا چه حد؟

به خودم گفتم: خوبه که الان پدرت هم میره ومن بیچاره باید با همین حال و روزم باز به تو رسیدگی کنم. انصافت را شکر

عصبانیعصبانی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)