بهاربهار، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

زندگی بهاری

مایه آرامش و شادی ما

این عکسو به درخواست خودت اعظم جون ازت گرفت دوست داشتی لخت باشی و تور مربوط به لباس کردی را روی دوشت بندازی اونقدر از پیشنهادت خودت خنده ات گرفت که ما هم بی اختیار کلی خندیدیم این عکسو گذاشتم درست مقابل دیدم توی خونه تا همیشه با دیدنش خوشحالیم بیشتر بشه خدا را شکر که تو را داریم ...
15 تير 1392

خونه سلین دیون

برنامه ای داشت زندگی خواننده محبوب من سلین دیون را نشان می داد و البته سری هم به خانه او زدند. اونروز قرار بنگاه داشتیم که یه خونه را بهمون نشون بده. مرده خیلی از خونه تعریف کرد و رفتیم دیدیم. وقتی از آپارتمان اومدیم بیرون،‌زرف خیلی منتظر بود برق شادی را تو چشمامون ببینه ویا لااقل حس رضایت را نشون بدیم. تو بدون هیچ تردیدی گفتی: این که خونه قشنگی نیست. مامان بریم یه خونه مثل خونه سلین دیون پید اکنیم. بدجور خورد تو ذوقش و تازه نشست استراتژی جدیدی را با مقیاسی که تو از خودمون نشون دادی طراحی کنه ...
15 تير 1392

خرید گوشی همراه

عزیزم این روزها پدر قصد داره یک گوشی همراه بخره داشت می پرسید که چه مدلی بخرم بهتره. شما گفتی: از گوشی نوکیا جدید بخر. ولی صبر کن تبلیغاتش از تلویزیون تمام بشه. بعد بخر چون اینطوری ارزون تره قربون هوش اقتصادیت برم یاد دوسالگیت افتادم که مدام بساط می کردی و هرچیزی را دو کومن(تومن) می فروختی ...
15 تير 1392

جوک سوپ

دو شب پیش خونه بابابزرگ بودیم. داشتی با آب و تاب لطیف تعریف میکردی. به یکیشون بابابزرگ خندید. نمیدونم چرا به نظرش این جالبتر بود ومدام میگفت آره راست میگی: یه نفر تو رستوران میخواست سوپش را بخوره دید توش مگس هست. از صاحب رستوران پرسید. اون گفت چون شما پول کم دادین اینجوریه!!! ...
7 دی 1391

گاو

رفته بودیم ببیرون. دوست داشتی خمیرپازل آریا بخری. گفتم مامان جون امروز فقط خمیر میخریم پازلش باشه برای بعد. دیدم راضی نمیشی گفتم آخه پازلش فقط یه حیوون داره یه بار درست میکنی و دیگه به درد نمی خوره اما با خمیرش میتونی هرچی خواستی درست کنی. کمی فکرکردی و پرسیدی: مگه تو گاو دوست نداری؟ آخ دست گذاشتی به حساسیت من. گفتم : بله گفتی خوب من هم یه خمیر پازل گاو میخرم. دوست نداری یه گاو دیگه داشته باشی؟!!!! چی میتونستم بگم؟؟!!! ...
7 دی 1391

پیام

دیروز برده بودمت دفتر مجله رشد مثل همیشه همه ازت استقبال خوبی به عمل آوردن و همه با اینکه کار داشتن ولی برای شما وقت داشتن تا باهات حرف بزنن و یا بازی کنند. یه چیز بین همشون مشترک بود. اینکه همه از پیام میپرسیدن و میخواستن حالشو بدونن. یکی از همکارها گفت از وقتی بهار جون گفته من با همسرم دوست هستم!! و اسم پیام را آورده به خودم اومدم و دارم فکر میکنم اگه همه ما چنین برنامه بلند مدتی داشته باشیم و پیگیری کنیم چه میشه؟!     خلاصه ته دل همه دیدم که چه غبطه ای به بهارجان و برنامه ریزیهاش میخورن. ...
7 دی 1391

کاراته

خدا را شکر امسال ورزش کاراته را جدی تر دنبال میکنی و از تمریناتش لذت میبری. من هم که نقش تخته ای را بازی میکنم که تو در تمرینها ازش استفاده میکنی. تازگیها شبکه نشنال جفرافی یه برنامه رزمی نشون داد که فکر کنم حدود یک ساعت و نیم طول کشید. تو اصلا از جلوی تلویزیون بلند نشدی. پدرت هم از این برنامه ها خوشش میاد و تازه یه پا هم پیدا کرده بود برنامه را ضبط کرد. حالا کارت این شده که روزی یه بار این برنامه را بینی. خدا آخرش رو به خیر کنه ...
7 دی 1391